سلام بر چشمانی که هر صبح و شام به جای اشک خون می گرید ...
سلام بر کشته اشکهای روان .... این بار هم آمده ام با قلمی
ناتوان و دلی سرشار از مهرت ... و دلتنگی همیشه که با من است ....
و دلی که همیشه برای شمیم رایحه ی ناب کربلایت که
زیباترین مکان بهشتی زمین است تنگ است.
قتلگاه سرخ روز عطش در پی تشنه کامی تو سرشار از عطر ناب بهشت گشت،
وقتی خون سرخت که خون خداست با حرارتی ابدی جاری شد بر سطح بی جان خاک،
جان بخشید و رویاند ، عزت آفرید و تجلی
کرد و تمامی آزادگی ات را در مسلخ مظلومیت به نظاره نشست و فریاد نور شد و چراغ هدایتی گشت
بر سیطره ظلمانی تردید
بشر!خون تو متبرک کرد تمام بهشت را و سرسپردگی تو ،
بر این تربت پاک عظمت بخشید! آنگاه که تو بندگی را به اوج رساندی خاک
کربلایت از خاک بهشت عطرآگین شد و چون قدم گذاردی به اوج و بی نهایت ،
خدا برایت آغوش گشود تا از آن او شوی و این معراج
بی نهایت ، غایت آرزویت بود مولاجان ...کربلا... این تربت خورشیدی ،
در غروب بی انتهایی ترین روز تلخ تاریک تاریخ ، به حرمت
خون مطهرت شرف یافت تا برتر از عرش اعلی شود ....